۱۳۹۰ بهمن ۳۰, یکشنبه

بررسی روند وقایع در مجلس سوم و مهندسی انتخابات توسط خمینی و دولت موسوی

majles sevom
همه کسانی که حتی ذره ای دل در گرو عشق به ایران و ایرانی دارند، به این امر واقفند که در طول 33 سال عمر جمهوری اسلامی در ایران، پدیده ای تحت عنوان انتخابات، با شکل و استانداردهای حداقلی آن، که در دنیا مرسوم است وجود نداشته و تا زمانی که این رژیم بر سر کار باشد، این امر تحقق نخواهد یافت. اما اصلاحطلبان حکومتی همواره این واقعیت را حاشا می کنند و به گونه ای جلوه می دهند که تنها انتخابات سال 88 و تاحدودی انتخابات سال 84، انتخابات مهندسی شده در نظام جمهوری اسلامی هستند. به این منظور خالی از لطف نخواهد بود که در آستانه یک انتخابات تقلبی دیگر، نگاهی هم به انتخابات مجلس سوم در سال 67 بیاندازیم تا با تعبیر "دوران طلایی" موسوی بیشتر مانوس شویم و شاهد باشیم که همین اصلاحطلبان که امروز فریاد وا نظاما و وا قانونا سر می دهند، روزگاری چگونه قوانین نظامشان را به سود خود نقض می کردند.
پس از جریانات سال 58-60 و حذف فیزیکی و به حاشیه کشاندن نیروهای انقلابی از میدان رقابت، همانطور که انتظار می رفت، جریانهای پیروز، لاشخوروار پیرامون پیکر نیمه جانی به نام ایران گرد آمدند و برای کسب قدرت و مقام بیشتر در صدد حذف جریانهای دیگر برآمدند. در این اثنا «توده ای ها» و «اکثریتیهای» خائن که خوابهای شیرینی برای کسب غنائم دیده بودند، بلافاصله توسط اربابانشان تار و مار شدند. کار به جایی کشید که تنها دو جریان عمده باقی ماندند؛ یک گروه که تحت عنوان «خط امام» شناخته می شد و از آنها به عنوان "نور چشمی های خمینی" نام برده می شد و دیگری گروهی که از آنها به عنوان "مرفهین بی درد و مسلمانان آمریکایی" یاد می شد که عموما جریانهای چون «تجار محترم»، «انجمن حجتیه» و باند «رسالت» را در بر می گرفت. به این گروه می باید «جامعه روحانیت مبارز» را نیز اضافه کنیم که در راس آن «رفسنجانی» و «خامنه ای» قرار داشتند. خمینی همواره تلاش می کرد برای حفظ سلطنتش، توازنی را در بین این دو جریان ایجاد کند و با شعار "وحدت کلمه"، تضادهای آنها را کنترل کند. اما در اکثر موارد "نور چشمی ها" را ارجح قرار می داد و طرف آنها را می گرفت.
خمینی برای پیشبرد اهدافش و ادامه جنگ به خط امامی ها نیاز مبرم داشت. از آنجا که جنگ برای او "موهبت الهی" بود و با این بهانه می توانست سرکوب و اختناق حاکم در جامعه را موجه جلوه دهد، در صدد یکدست کردن دوباره قوا برآمد. به این منظور می بایست تمامی سه قوه تحت فرمان او می بودند و در این راستا چه گروهی بهتر از خط امام. در این زمان قوه مجریه (موسوی) و قوه قضاییه (موسوی اردلبلی) تماما در اختیار خط امام بود و ضرورت ایجاب می نمود که قوه مقننه هم یکدست شود.
برای مهندسی نتایج انتخابات پیش از هر چیز لازم بود که مناصب مجریان و ناظران بر انتخابات از وجود غیر خودی ها پاک شود. به این منظور «محتشمی» به عنوان وزیر کشور مشغول دستچین کردن فرمانداران و استانداران کشور شد. «زائری زاده»، یکی از معاونان محتشمی، به هنگام عوض کردن فرماندار کرمان، این سیاست را اینگونه اعلام کرد: «اگر ما بخواهیم در آینده مجلس یکدست داشته باشیم ناچاریم تمام استانداران و فرمانداران را عوض کنیم و آقای محتشمی مشغول این کار است» (رسالت, 31 خرداد 66). خود محتشمی به هنگام تعویض استاندار خراسان در مصاحبه با مجله «پاسدار اسلام» با اشاره به انتصابهای تازه در استانداریها و فرمانداریها، گفت: «سیاست حاکم بر تغییرات کادر سیاسی در سطح کشور... انتخاب افرادی بوده که معتقد به ولایت فقیه و همگام با دولت خدمتگزار باشند». او در مصاحبه یی دیگر یادآور شد: «بنا به توصیه های امام... بنامان را بر حاکمیت دولت بر کشور گذاشتیم؛ دولتی که مورد تاٌیید امام است. هرکس که مخالف دولت باشد بدون رودربایستی کنارش میگذاریم» (روزنامه «رسالت», 31 خرداد 66). در این میان خمینی هم علنا وارد گود شد و در روز 11 فروردین 67 و به مناسبت آغاز فعالیتهای انتخابانی، از مردم خواست به طرفداران «اسلام ناب محمدی» (خط امام) راٌی بدهند و «اسلام مرفّهین بیدرد و اسلام آمریکایی را از خود برانند». بنا به گفته «کروبی»، خمینی از آخوندهای خط امامی خواست که از «جامعه روحانیت مبارز» خارج شوند و تشکیلات جدیدی را پدید آورند. انشعابیهای خط امامی، «مجمع روحانیون مبارز» را به وجود آوردند. از 23 عضو موٌسّس این مجمع، 6 تن عضو دفتر خمینی بودند. مهدی کروبی، در روز 24 فروردین 67، به عنوان دبیر این مجمع برگزیده شد. در اطلاعیه ای، افراد انشعابی، علت جدایی خود را «کنارگذاشته شدن افراد صالح... در لیستهای مختلف و... طرح اسامی غیرمقبول» ذکر کردند. از جمله کاندیداهایی که جناح «خط امام» حاضر نشده بود در لیست مشترک با جامعه روحانیت مبارز بگنجاند، «محمد یزدی»، «علی اکبر ناطق نوری»، «حبیب الله عسکراولادی» و «رجایی خراسانی» را می توان نام برد. رفسنجانی با انشعابیها همراهی نکرد و در «جامعه روحانیت مبارز» ماند. مهدوی کنی درباره کسانی که جناح خط امام با آنها مخالفت داشت، گفت: «آن کسی که بیشتر از همه اصرار بر بودن آنها دارد، جناب هاشمی [رفسنجانی] است... ایشان می گوید: آن کسی که شما میگویید نباشد، اگر بنده وزیر شدم او را معاون خود می کنم» (کیهان, 6 فروردین 67).
تا به اینجا خط امامی ها موفق شده اند که مجریان انتخابات را با نیروهای خودی جانشین کنند و همچنین با فرمان خمینی در صفوف رقیبشان هم خلل ایجاد کنند؛ اما برای اینکه تمام جوانب امر رعایت شود بایستی که ناظرین انتخاباتی هم تا حد امکان بر روی تخلفات سرپوش بگذارند. خط امامی ها برای این مشکل نیز چاره ای اندیشیده بودند؛ «هیاٌت اجرایی انتخابات»، که نفرات آن تماما از جانب محتشمی انتخاب شده بودند، به پشتوانه خمینی، تمام قد در مقابل به اصطلاح نظارت «شورای نگهبان» می ایستد! «دکتر شیبانی» در اعتراض به این یکّه تازیهای وزارت کشور خطاب به محتشمی اعتراض می کند: «هنوز نویسندگان قانون اساسی زنده هستند که این گونه با آنها رفتار می شود. ناظر شورای نگهبان را سر صندوق توقیف می کنند و به درخواست شورای نگهبان، که صندوقها را برای بازشماری تحویل دهید، توجه نمی کنند... موقعی که شورای نگهبان لیست را تاٌیید نکرده چرا شما چاپ می کنید؟» (رسالت, 21 اردیبهشت 67). محمدرضا باهنر که آن زمان نماینده بافت در مجلس است در انتقاد مشابهی عنوان می کند: «وزارت کشور به اَنحای مختلف از انجام نظارت شورای نگهبان جلوگیری می کرده است، تا حدّی که با تغییر آدرس صندوقهای راٌی گیری تعدادی از ناظرین را معطّل گذاشته و تعدادی از آنها را به وسیله کمیته انقلاب اسلامی دستگیر نموده اند»(رسالت، 7 اردیبهشت 67). یکی از مشاوران خامنه ای، رئیس جمهور وقت، در اعتراض به تبلیغات وزارت کشور علیه «جامعه روحانیت مبارز»، می گوید: «علیه روحانیت مبارز جوّسازی می کنند... آنها که تازه به بلوغ سیاسی رسیده اند چه خبر دارند که روحانیت مبارز چگونه از سال 42 تا کنون در کنار امام بوده و خدمت می کرده است»(رسالت, 7 اردیبهشت 67).
با همه این اعتراضها و انتقادها، خط امامی ها به پشتوانه خمینی، وقعی بر آنها نگذاردند و نهایتا توانستند که مجلسی باب میل و در راستای اهداف دولتشان و خمینی ایجاد کنند. خط امامی ها سیاست حذف رقیب را خارج از چارچوب مجلس و پس از آن هم پیش گرفتند؛ به این منظور و برای مثال در شب 17 اردیبهشت 67، عده یی ظاهرا به صورت خودجوش! به هنگام سخنرانی محمد یزدی در مهدیه تهران، با هو و جنجال مجلس او را به هم زدند. رسالت 19 اردیبهشت با اشاره به این واقعه نوشت: «اگر امروز بتوان برجسته ترین شاگردان و ارادتمندان دیرینه امام را مورد اهانت قرار داد به زودی می توان به جای یک چوبه دار، که دیروز برای آیت الله شیخ فضلالله نوری برپاشد، چوبه های دار به وجود آورد». روز بعد از چاپ این مقاله، در پی سخنرانی تحریک آمیز هادی غفّاری قاتل در شیراز، عده یی از اوباشان خط امامی به دفتر روزنامه رسالت در آن شهر حمله بردند و شیشه های آن را شکستند.
اوضاع به نظر بر وفق مراد خط امامی ها و خمینی بود ولی همزمان با سرکشیدن جام زهر توسط خمینی و سپس مرگ او، خورشید اقبال و دوران طلایی خط امامی ها نیز غروب کرد. سعی می کنم در مطلب بعدی به این موضوع بپردازم.