۱۳۹۰ آذر ۱۸, جمعه

در آینه تاریخ؛ شرح مواضع، مصاحبه و دیدارهای خمینی پیش و پس از ورود به فرانسه ۱

خمینی_در_فرانسه
پیش از شروع این مبحث، با توجه به اهمیت و ضرورت بازبینی دقیق این موضوع از یک سو و گستردگی آن از سوی دیگر، ترجیح دادم که بررسی آن را به یک مطلب خلاصه نکنم. به این ترتیب در این مطلب ابتدا با مواضع و مصاحبه خمینی با روزنامه لوموند در نجف و سیر ماجراها منتهی به خروج خمینی از عراق و مصاحبه «ژیسکار دستن» با روزنامه «توس» در رابطه با چکونگی عملی شدن حضور خمینی در فرانسه می پردازم و در مطلب آتی به مواضع، مصاحبه ها و دیدارهای رسمی و غیر رسمی خمینی و اطرافیانش با هیئت های نمایندگی کشورهای مختلف خواهم پرداخت


همانطور که قبلا عنوان شد، خمینی در سال 43 ابتدا به ترکیه تبعید شد و پس از یک سال به عراق نقل مکان کرد و تا 13 مهر سال 57 که به فرانسه پناه برد، در نجف مشغول حاشیه نویسی رساله های مراجع تقلید شیعه بود؛ وی در بیشتر این مدت در برابر رژیم شاه سکوت معناداری را پی گرفت طوری که حتی نزدیکانش در ایران نیز از این وضع ناراضی بودند.
به دنبال باز تر شدن فضای کشور در سال های میانی دهه 50 و بطور دقیقتر در سال 56، خمینی نامه ای را خطاب به «آقایان علما» نوشت که گزیده آن به شرح زیر است: «امروز فرجه ای پیدا شده این فرصت را غنیمت بشمارید. الان نویسنده های احزاب اشکال می گیرند، اعتراض می کنند، نامه می نویسند و امضا می کنند؛ شما هم بنویسید؛ چند نفر از آقایان امضا کنند...بسیاری حرفها زدند و امضا کردند و کسی کاریشان نکرد.»(انقلاب ایران در دو حرکت، مهدی بازرگان، ص 26)
پس از این نامه وی دوباره دم فروبست و تا انتشار مقاله «رشیدی مطلق» در روزنامه کیهان سخنی به میان نیاورد.
به دنبال مقاله رشیدی مطلق در روزنامه کیهان مورخ 17 دیماه 56 که خمینی را «شاعری عاشق پیشه و عامل استعمار، سید هندی، شهرت طلب و بی اعتقاد، ماجراجو و وابسته و سرسپرده به مراکز استعماری و...» نامید، ابتدا بازاریان قم دست به اعتصاب زدند و به دنبال آن تظاهراتی برگزار شد که در پی آن تعدادی از تظاهرکننده ها کشته و زخمی شدند. این اتفاق جرقه ای در کشور ایجاد کرد و تبدیل به سلسله تظاهراتی در جای جای کشور گردید که به طبع با سرکوب شدید رژیم مواجه شد.
در چنین فضایی که مردم از تمام طیفها و گروهها در صحنه در حال مبارزه بودند، خمینی طی یک مصاحبه با روزنامه لوموند که خبرنگارش را به نجف فرستاده بود گفت: هیچگاه در میان مردم مسلمانی که برضد شاه در حال مبارزه اند با عناصر مارکسیست یا افراطی اتحادی وجود نداشته است. ما حتی برای سرنگون کردن شاه با مارکسیستها همکاری نخواهیم کرد. من به همه هواداران خود گفته ام که این کار را نکنند... ما با طرز تلقی آنها مخالفیم. ما می دانیم که آنها از پشت خنجر می زنند». وی در این مصاحبه به غرب اطمینان داد که به دامن بلوک شرق نخواهد افتاد و این موضع در آن روزگار دنیای دو قطبی و جنگ سرد پارامتر حائز اهمیتی برای بلوک غرب بود.
در این شرایط در داخل کشور سلسله تظاهرات قطع نمی شد حتی تغییرات پیاپی در بدنه دولت نیز تاثیری در فرونشاندن خشم مردم نداشت.
خمینی تمام این موارد را زیر نظر داشت؛ وی پس از قتل و عام 17 شهریور یا همان جمعه سیاه و با بالا رفتن سطح توقعات و خشم مردم، لحنش را نسبت به رژیم شاه تند کرد. این وضعیت با سیاست دولت عراق که چند سال پیش از آن با شاه قرارداد 1975 الجزایر را امضا کرده بودهمخوانی نداشت. به این ترتیب خمینی تصمیم به خروج از عراق گرفت (با در نظر گرفتن این نکته جالب که وی یک تبعیدی بود و عموما تبعیدیها قدرتی در تعیین محل تبعید خود ندارند). ابتدا او قصد داشت به کویت برود ولی دولت کویت با این درخواست مخالفت کرد. در نهایت وی در 13 مهر 1357 به پاریس پرواز کرد. بعدها «ژیسکار دستن» رئیس جمهور وقت فرانسه فاش ساخت که شاه از او خواسته بوده تا ویزای ورود به فرانسه را به خمینی بدهد و امنیت و حفاظش را تامین کند!
به طور مشخص دستن در 23 شهریور 77 در مصاحبه با روزنامه «توس» اظهار کرد: «خمینی به محض ورود به فرانسه در فرودگاه تقاضای پناهندگی سیاسی کرد. شاه از من خواست به او روادید بدهم و مراتب امنیتی و حفاظتی در مورد آیت الله خمینی را از سوی دولت فرانسه تامین کنیم...سپس شاه برای من پیغام داد که کوچیکترین مشکلی برای آیت الله خمینی بوجود نیاورم و حتی به سفیر من گفت اگر دولت فرانسه مقدمات پذیرایی و آسایش او را فراهم نکند، او دولت فرانسه را هرگز نخواهد بخشید.» لازم به ذکر است که همین مصاحبه منجر به توقیف روزنامه توس و دستگیری تعدادی از مسئولین آن در زمان دولت اصلاحات خاتمی شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر